سوار تاکسی شدیم. از حرم که به سمت مسافرخانه میرفتیم، عکسها را نگاه میکردیم.
- این عکس خوب شده.
- نه. تار شده.
- این هم که ریحانه چشمش بسته است.
- اَه.
- آها این خوبه. هم من دارم میخندم، هم ریحانه.
- آره. دندوناش هم پیداست.
- ولی زاویه بسته گرفتی.
- بعدی رو رد کن از عقبتر گرفتم.
- آفرین. این حرف نداره.
لحظهای هر دو ساکت شدیم. به هم نگاه کردیم. دوباره خیره به عکس شدیم. دختری ششهفت ساله، که روسری گلداری به سر داشت، روی ویلچر گوشهی عکس پیدا بود.
- پدرش رو ببین.
پدرِ دختر، خیره به ریحانهی ما، اشک میریخت.
راننده گفت: «رسیدیم.»
نقد داستان : موقع نوشتن داتسان به استباهات فنی باید توجه کرد. داستان را وقتی از ذهن خود بنویسید احتمال دارد دچار اشتباه فنی بشوید. تمام این داستان حول یک عکس می چرخد و این عکس باید برای مخاطب گویا و قابل تصور باشد. این عکسی که شما به آن اشاره کرده اید باید به حدی جلو باشد که بتوانید گریه های پدر دختر را ببینید. خیلی به نظر این امر واقعی نمی شود.
دیگر این که این ها باید لااقل در کنار دختر یا همان ریحانه باشند و ریحانه هم در عکس باشد. پس فاصله خیلی نزدیک نیست. در چنین فاصله ای دیدن اشک ها ی پدر خیلی واقعی به نظر نمی رسد. گویا فقط خواست شماست که چنین صحنه ای را رقم زده. یعنی بودن دخترو پدرش و در عین حال ریحانه در عکس. همه این ها در حالی است که شما دختر را در گوشه عکس قرار داده اید و خیلی هم وسط نیست. با توجه به موقعیت عکس که معمولا دیگران خارج از کادر یا در جلو هستند حضور داشتن دخترو پدرش در کادر شما اگر هم درست باشد نمی توان اشک ریختن پدر را دید.
بقیه موضوع خوب است. به خصوص پایان بندی هم خیلی خوب شده ک هبا حرف راننده همراه گشته. فقط اشکال فنی را حل کنید.