داشتند با آب و تاب برای هم تعریف میکردند:
-بابای من برام از این عروسک جدیدا خریده بود!بعدشم منو برد شهربازی کلّییی کیف کردیم.
-پدر منم یه لباس چیندار خیلی خوشگل صورتی برام گرفته بود.
تو چرا ساکتی سارا بگو ببینم بابای تو امسال روز تولدت چی هدیه داد؟
_هان... بابای من؟ بااباای ممن، خوودشو!
-با خنده پرسیدند چییی؟؟ یعنی خودشو کادوپیچی کرده بود؟!
لبخند تلخی زد و با بغض گفت: آآرره تو یه جعبهٔ خخیلی قشنگ و ببزرگ بااا یه پارچهٔ سه ررنگ دورش...
نقد داستان : پایان بندی نوشته شما تمام متن را کیفیت بخشیده. این البته خصیصه داستان کوچک است. پایان بندی می تواند تمام متن را از لحاظ کیفی جابجا نماید. یک متن ساده با یک پایان بندی خوب می تواند داستان خیلی خوبی بشود. تمام متن شما ساده و غیرداستانی به نظر می آید اما پایان بندی تان مسیر متن را تغییرمی دهد و از نوشته های ساده یک داستان خوب می سازد. همواره باید به نقش پایان بندی در داستان کوچک توجه داشت و آ« را خیلی مهم گرفت. بار متن می تواند در کل بر دوش پایان بندی قرار بگیرد.
در این جا صحبت های سه بچه به خاطر پایان خوب تبدیل به یک داستان خوب شده اند. بازگشت پدر در یک جعبه کادو پیچ منظور شهادت او یا مرگ اوست که وقتی بازگشته در تابوت بوده و پرچم کشور بر روی آن قرار گرفته بوده است. بر اساس نظریه های داستان کوچک باید بهترین و کامل ترین شکلی که به فکر خواننده می رسد را مبنای داستان قرار داد و در اینجا تصور این است که شهیدی در تابوت به کشور بازگشته و پرچم کشورش روی تابوت اوست.
انتخاب سه دختربچه هم بر بار احساسی داستان می افزاید. به خصوص که بحث شان در مورد هدیه و در نهایت پدر می شود.
فقط اسم داستان را عوض کنید بهتر است. "رهاورد" برای چنین داستانی خیلی سنگین و رسمی است. همان "کادو" خیلی بهتر است که در متن هم آمده.