نقد داستان : اولین نکته قابل اعتنا و آموزنده در این داستان جمله اول است. نباید همیشه جملات کامل و دقیق دستوری در نوشته استفاده کرد. اگر فعل "بود" را در انتهای جمله اول می گذاشتید به نظر جمله خراب می شد. همان "صدای رعد و برق" واقعا کافی بود چرا که خواننده می فهمد که فعل "بود" وجود داشته و از انتها حذف شده و در درک او تاثیری نمی گذارد. این یک نقطه قوت است که البته باید دانست کجا مورد استفاده قرار گیرد.
دوم استعاره ای که از این شخصیت ها با شخصیت های عاشورایی برقرار شده. این هم زیباست. تنهایی و نبود پدر و ترس و هراس. پسری که خواب اما دختری که بیدار. انتخاب شخصیت ها چه بر اساس شخصیت های عاشورایی باشد و چه نباشد زیباست چرا که دختر معمولا حساس تر است و این به واقعیت پذیری داستان شما کمک نموده. نبود پدر هم دلیل نمی خواهد. مهم وضعیت فعلی خانواده است. پدر به هر دلیلی که نباشد (کار ، مرگ یا هر چه)خانواده تنهاست.
اگر ایده تان یک داستان عاشورایی بوده باید گفت خواننده شاید به این باور نرسد چون غیر از دختر سه ساله که تقریبا می تواند نماد باشد (آن هم نه به قطع یقین) نماد و نشانه مستقیمی نداریم که این دو صحنه و واقعه را با هم یکی کند. من هم برداشت خود را داشته ام و چیزی که گفته ام شاید برداشت صرفا شخصی باشد. نشانه ها را باید بیشتر یا دقیق تر انتخاب کنید.
در مجموع اما داستان احساسی زیبایی است.