هیچ کس
نویسنده : سماته علیرضازاده
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
باتوم را روی زمین و سپر شیشه ای اش را روی زانو گذاشته بود. انگشتش را با نم حاشیه چشمانش خیس می کرد و بر امتداد رد صورتی رژ لب مانده بر آن می کشید.
نقد داستان : کمی تصویر گنگ است. فرد باید از نیروی انتظامی باشد چون باتوم و سپر دارد. نیمه اول داستان واضح به نظر می رسد. انگشتش را با نم چشمانش خیس می کرد طبیعتا یعنی گریه کرده و تا اینجا به نظر نشانه های متنی درست هستند و معنا را فهمیده ایم. اما جمله آخر گویا نیست. رد رژ بر چه چیز مانده؟ بر سپر؟ بر چشمان؟ ضمیر اشاره "آن" باید به مرجع اسمی مشخصی باز گردد. شما شاید چون داستان را از ذهن خود می خوانید برای تان مفهوم و مشخص است اما خواننده بر اساس تجربه متنی خودش می خواند. معمولا ضمایری نظیر "این" و "آن" باید به مرجع اسمی مشخصی در جمله بازگردند که خیلی هم از آ« ها دور نباشد. این بای اشاره به نزدیک و آن برای اشاره به دور است اما منظور از دور و نزدیک چیزی نیست که در جمله دور و نزدیک باشد. منظور وجود و حضور چیزی نسبت به موقعیت گوینده است. بنابراین حتی وقتی از "آ«" استفاده می کنید باید ضمیر به اسمی بازگردد که خیلی از آن فاصله نداشته باشد.
علی ایحال تصور می کنم که منظور شما سپر بوده. در این نوشته ما شاهد خشونت پلیس هستیم. پلیسی که خودش با خشونتی که انجام داده موافق نیست چرا که ددارد اشک می ریزد. خشونت نسبت به خانمی روا شده که البته باز هم نشانه درستی نداریم که دلیلش چه بوده. آیا باید از رژ صورتی به این نتیجه برسیم که بدحجاب بوده؟ یا رژ فقط به عنوان نشانه ای قرار گرفته که نشان دهد طرف مورد خشونت مونث و زن بوده است؟ این دومی به نظر درست تر می نماید. یعنی پلیسی از سر انجام چیزی که وظیفه اش دانسته با زنی درگیر شده و حالا از کار خود پشیمان است.
داستان نقدی بر خشونت است و درونیات پلیس را خواسته نشان دهد و این که انسان ها گاه ناخواسته روبروی هم قرار می گیرند در حالی که دلشان اصلا این نیست. از حیث موضوعی داستان انتخاب قشنگی دارد. موضوع خودش یک گره و چالش اجتماعی است. انتخاب ها چه از لحاظ موقعیت و چه از لحاظ شخصیت و کنش بسیار جالب توجه اند. احساس قرار گرفته در کنار خشونت هم ترکیب جالبی شده. ممنون از نوشته خوب تان.
ارسال