خانه


خانه
نویسنده : مصطفی رشیدی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

زنگ به صدا در آمد.درب حیاط را باز کردم،مامور حکم دستش را نشانم دادوگفت: خونه رو باید هرچه زودتر تخلیه کنین.
داخل رفتم به پدرم بگویم،اما او دراز کشیده بود.داشت دوران قرنطینه گی اش را تمام می کرد.

نقد داستان : داستان زیبایی که مربوط به دوران فعلی است و بسیار هم لارم می نماید. زبان ساده و قابل فهم است و این یعنی رعایت دو اصل کوچک نویسی. تنها مشکل داستان شما داشتن اضافات است. "زن به صدا در آمد" اضافی است چرا که وقتی در ادامه می گوئید درب حیاط را باز کردم یعنی بالاخره دری یا زنگی زده شده. و چون زدن زنگ نقش خاص و مهمی در داستان ندارد و فرقی ندارد در زده باشند یا زنگ پس می تواند نباشد. همچنین کلمه "داخل" هم اضافی است. وقتی می گوئید رفتم به پدرم بگویم و پدر هم در بستر است یعنی شما داخل رفته اید.
ایراد دیگر مربوط به استفاده "اما" می باشد. شما جوری از اما و تضاد میان دو جمله استفاده کرده اید که گویی خبر نداشتید پدر مریض است در حالی که خانه بوده اید و پدر هم در دوران قرنطینه بوده. شکل فعلی حکایت از عدم اطلاع شما دارد. می توان شکل جمله را عوض کرد: " رفتم به پدرم که داشت دوران قرنطینه اش را سپری میکرد بگویم اما..."
این بهترین شکل ممکن است چون سه نقطه خود گویای ادامه داستان و همه چیز است.

نظرات

ارسال
تازه ها
نجمه جوادی

تولد

نجمه جوادی

بودن و نبودن

زهره باغستانی

امانت

زهره باغستانی

قرار عاشقی

زهره باغستانی

به نوبت

زهره باغستانی

خالی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی