از خوشحالی و ناراحتی گریه میکرد. گفتم چند روز دیگه بیشتر نمونده ، میدونم خسته ای ، دلت گرفته اما تحمل کن .
شب قفل گوشیمو باز کردم ، عکس هدیه ها و نقاشی بچه ها رو به اشتراک گذاشته و نوشته بود : « امسال قشنگترین و سخت ترین تولد عمرم بود.#کرونا »
همون لحظه دخترم صدام کرد و پرسید : مامان چرا فقط تا دم در خونه خاله رفتیم ؟
و من ...
نقد داستان : داستانی مربوط به تاثیر کرونا بر زندگی مردم است. روابطی که به واسطه این ویروس از بین رفته و محدود شده اند. اما داستان باید به برخی سئوالات که خودش آنها را شکل می دهد جواب هم بدهد. مثلاً این که چرا مادر از خوشحالی و ناراحتی دارد گریه می کند؟ خوشحال و ناراحت از چه؟ چند روز دیگر به چه چیزی مانده؟ کسی که آن جمله را نوشته کیست؟ با توجه به فعل "نوشته بود" طبیعتاً راوی نیست. آیا خاله دختر است؟ چون تنها شخصیت دیگر غیر از مادر و دختر اوست که در داستان حاضر است. به نظر باید نتیجه بگیریم که مادر به خاطر خواهر خودش که خاله دختر است ناراحت بوده و خاله دختر مدتی است مریض شده و تا چند روز دیگر بهتر می شود. تولد خواهر این زن هم بوده و چون مریض بوده نتوانسته اند برای او تولدی بگیرند و برای همین سخت ترین تولد زندگی وی محسوب می گردد. به خاطر مریضی خاله دختر آن ها نتوانسته اند درون خانه بروند و دختر دلیل را نمی دانسته و پرسیده چرا فقط تا دم در؟ بدین ترتیب سئوالات داستان باید جواب داده شده باشد. اما نکته دیگری هم هست. داستان گره خود را حل نمی کند. حادثه ندارد. بیان وضعیت خاله است اما این وضعیت حاد نمی شود و جذابیت داستانی پیدا نمی کند.
بگذارید مشخص تر حرف بزنم. داستان باید به نتیجه ای برسد. خواننده صرفاً با شنیدن وضعیت خاله ارضاء نمی شود. این وضعیت باید به یک خروج از وضعیت عادی و فعلی برسد. باید به ترس یا به غم و اندوه برسد، به شادی خوب شدن او حتی. یک پایان بهتر داستان می خواهد. بقیه متن خوب است. تنها پایان های مختلفی را در نظر بگیرید و داستان را به جایی برسانید. حتی اگر در درون این مادر تحولی یا حادثه ای روی می دهد باید آن را بیان کنید. بهرحال داستان هنوز به جایی بسته نشده.