میزبان
نویسنده : تبسم قاصدک
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
کووید۱۹:بی میزبانم،کسی مهمانم می کند؟
نقد داستان :
سلام. ممنون از شما بابت ارسال متن تان. داستان وفق نظریه ارسطویی یک گشایش دارد و یک بدنه و یک پایان. حال در بازی های فرمی گاه یکی را به شکل سپیدخوانی برای خواننده رها می کنند. این سپیدخوانی در متون مینیمال و داستان های کوچک بسیار معمول و متداول است. عموم داتسان های کوچک از داشته های خود مخاطب بهره می گیرند و بخش هایی از نوشته را برعهده خود خواننده می گذارند. در این راستا برای مثال صنعت تلمیح یا ارجاع بسیار به کار می آید. متن از نوشته دیگر و یا رویداد دیگری به نفع خود استفاده می کند و آن نوشته و رویداد بخشی از حادثه و داستان این متن می شود.
در نوشته شما چنین چیزی اتفاق افتاده. وقتی صحبت از کووید 19 می کنید یعنی از داشته های مخاطب دارید استفاده می کنید. البته منظور این نیست که چنین رویکرد و شگردی ایراد دارد بلکه کاملا برعکس همان طور که گفتم بسیار هم متداول است. حال شما یک شخصیت برای داستان خود خلق کرده اید و باید منتظر دو عنصر اصلی دیگر داتسان یعنی موقعیت و کنش منتهی به حادثه باشیم. خود کووید 19 بودن یعنی حادثه و ورودش نیز به منزله خود حادثه است. پس شما حادثه هم دارید. موقعیت هم مشخص شده و لحظه ورود این ویرس به زندگی و جامعه آدمی است. پس عناصر داتسان ساز را شما در نوشته کوتاه تان جمع کرده اید و این نکته قابل اعتنایی است. اما همه این ها شروع داستان شما هستند. ورود خود ویروس هم به طور نمادین سرآغازو و گشایش است. اما داستان جلو نرفته. مهمترین بخش یک داسان کوچک پایان بندی آن است. از خصوصیات این نوع داستان نداشتن بدنه و ارتباط نزدیک گشایش و پایان بندی است. در ایران شیوه ای مرسوم است که داستان های کوچک را دو بخشی می کنند و در تکه اول یا گشایش چیزی می گویند و در تکه دوم یا پایان بندی با نکته و حرف متضادی یک ضربه و شوک می سازند. نوشته شما آن تکه اول را دارد اما به نظر کامل نیست. البته برخی جملات هستند که حالتی از طعنه و کنایه دارند و نیازی به پاسخ نمی بینند. شاید سئوال شخصیت داستان شما هم این است. چون پاسخ آن مشخص می باشد لیکن برای داستان شدن این کافی نیست. داستان حاصل کنش و واکنش است. کنش و واکنش به درگیری و تضاد می رسند و گره می سازند و گره می گشایند. ما در این جا فقط یک جمله ی طعنه آمیز داریم. چیزی که به عنوان گره و حادثه خاص بتواند چشم مخاطب را به خود بگیرد و ذهنش را مشغول کند نداریم. هیجان و احساس نداریم. فرض کنید فرد بسیار تنومند و قدرتمندی وارد جایی که افراد ضعیف و لاغر هستند بشود و بگوید "اگر کسی جرئت داره بفرماد جلو". این جمله او هنوز به گره و داتسان نرسیده. اگر کسی جلو بیاید و جمله معناداری بگوید که ذهن خواننده تکان بخورد داستان شکل گرفته و یا به صورت فیزیکی با مرد درگیر شود و نتیجه برخلاف انتظار پیش برود. پس هیجان و تعلیق باز هم لازم است و یا اندیشه و احساس. این نوشته هنوز یک داستان کامل نشده است. حادثه کامل نیست و مخاطب به یک حس و هیجان نمی رسد. متن فقط در حد یک جمله طعنه آمیز قابل شنیدن است.
: سلام.ممنونم از وقتی که گذاشتید.
فکر می کردم یه داستان کامل است.اما با نکات شما فهمیدم هنوز جای کار دارد.فرمول داستان کامل نشده. ،حتما به نکات شما در داستان هایم توجه خواهم کرد،وحتما براتون می فرستم.بازم ممنونم.
ارسال