تفاهم اشتباهی
نویسنده : زینب صابونی اقدم
امتیاز اعضاء : 44
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
تازه نامزد شده بودیم و هنوز یخمان آب نشده بود. اولین بارم بود که شام را مهمان خانواده نامزدم بودم. کنار خواهرِ نامزدم نشسته بودم و تقلا میکردم که در انتهای هر جمله اش چیزی بگویم ولی چنان پیوسته حرف میزد که تلاشم بی نتیجه بود. داستان جر و بحث و دعوای دیشب با همسرش را با آب و تاب برایم تعریف کرد و گفت که الان هم قهر است.ناگهان برق رفت و در تاریکی کسی پایم را له کرد و صدایم درنیامد. برق آمد و گویی خواهر شوهرم آشتی کرده بود! بعد از شام که نامزدم مرا به خانه پدرم می رساند پرسید: خیلی ساکتی، از دستم عصبانی هستی؟ گفتم: نه. چرا عصبانی باشم؟ گفت فکر کردم ازینکه در تاریکی بی هوا بوسیدمت رنجیدی!
نقد داستان : خیلی هم زیبا.
ساده و مفید. پایان هم درست سرجای خودش است. همه چیز به اندازه گفته شده و هیچ نقطه ابهامی هم باقی نمانده. چیزی کم و اضافه نداریم. ممنون از شما.
داستان کوچک قابلیت تبدیل شدن به یک ماجرای کمدی را دارد. شما هم به خوبی چنین ماجرایی را شکل داده اید. شخصیت و موقعیت و کنش و حتی گره و تعلیق هم در داستان داریم. شیوه روایت شما به گونه ای نیست که حس کنیم داریم لطیفه می خوانیم و مشخص است که داستانی شکل گرفته.
فقط اگر به حضور داماد آن خانواده هم بر سر سفره یا در خانه کلاً اشاره ای قبلاً شده بود بهتر بود چون جایی که به آشتی ناگهانی خواهر شوهر اشاره کرده اید خیلی ناگهانی شده در حالی که داماد را نداشته ایم.
: خیلی روان و در عین حال جذاب است طوری که خواننده همان بادا درگیر موضوع می شود و سوار بر کششِ داستان،ناخودآگاه خود را در پایان داستان می بیند.در حالیکه در آخر داستان غافلگیری بامزه ای اتفاق می افتد
: بسیار زیبا بود????
: خیلی عالیه
: خیلی جالب و کوتاه و کامل مفهوم نویسنده برای خواننده القا شده.
: سلام
چقدر جالب و عامیانه بقولی از مردم عادی و برخوردهای عادی به صورت طنز گفتید خیلی جالب و خلاصه وار بود
آمنه دولتخواه : کوتاه و کامل و قابل درک
ارسال