نذری
نویسنده : فاطمه فامیل تخمه چی
امتیاز اعضاء : 3
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
پشت فرمان نشسته بود و عابران پیاده را زیرنظر داشت. پیرمرد صورتش را با ماسک و شال گردن، پوشانده بود. جوانی از کنارش رد شد، خندید:
_حاجی یه وخت نچایی
پیرمرد شنید یا نشنید، حرفی نزد، گذشت.
از ماشین پیاده شد، جعبه را برداشت، پا تند کرد، ایستاد، جعبه را باز کرد، مقابل جوان گرفت. جوان پوزخندی زد و رد شد. جوان رفت و او به دنبالش، این بار عکسی را مقابل جوان گرفت:
_هم سن و سال و شما بود، خیلی تلاش کرد جون مریضاشو نجات بده، خودش اما... بغضش را قورت داد و دوباره به جوان ماسک تعارف کرد.
نقد داستان : داستانی مناسب ایام کرونایی. این داستان تلاش کرده در لابلای یک قصه احساسی به نقش رعایت مسائل بهداشتی در مواجهه با ویروس کرونا بپردازد. اگر آن جنبه احساسی را از داستان بگیریم دیگر چیز ارزشمندی این داستان نخواهد داشت. به همین خاطر لازم است این احساس در اثر پررنگ و چشمگیرتر شود. برای این کار باید ابتدا رابطه این کسی که ماسک تعارف می کند را با آن عکس مشخص کنید. ما نمی دانیم که آن فرد در عکس پسر او بوده یا ارتباط دیگری داشته اند. بهتر است این رابطه صراحت بیشتری پیدا کند.
ار تکرار برخی چیزهای گفته شده هم پرهیز کنید. در این جملات "جوان پوزخندی زد و رد شد. جوان رفت و او به دنبالش" "رد شد" و "رفت" یکی هستند. دو بار رفتن جوان را ذکر کرده اید. در کل متن بازبینی کنید و ببینید چه اضافات و تکرارهایی دارید و آن ها را کم کنید.
گشایش هم البته کمی گنگ است. چه کسی پشت فرمان نشسته بوده؟ پیرمرد که نبوده چون می گوئید گذشت. جوان هم نبوده. پس ما شخص سومی را داریم که ناگهان این وسط از ماشین پیاده شده. برای این تفکیک بهتر است در آن خط اول بگوئید "پیرمردی" . چون وقتی می گوئید "پیرمرد" این به فرد معرفه باز می گردد و خواننده تصور می کند همان راننده را می گوئید.
ارسال