بار دیگر حر
نویسنده : فاطمه فامیل تخمه چی
امتیاز اعضاء : 10
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
خون از دستش میچکید.
جای تصویرها در سرش مدام عوض میشد، یک بار رفیق و لبخند روی لب و کودکِ خردسالش، یک بار ثروت و لبخند زن و بچهاش.
دهانش خشک شده بود. چاقو و میوهیِ خونی را پرت کرد و انگشت بریدهاش را پس کشید.
فردا روز عاشورا بود. تصمیمش را گرفت، تاریخ به حرهای بیشتری نیاز داشت!
نقد داستان : داستان همه چیزش خوب است غیر از این که آیا حر در روز تاسوعا به امام (ع) ملحق شد یا از روز اول؟ به نظر حر در زمره شهدای اول بود. این که گفته اید فردا روز عاشوراست با وواقعیت تاریخی همخوانی ندارد . البته اگر از این شخصیت منظورتان همان حر است.
بقیه داستان خیلی خوب درآمده. شروع و بدنه و پایان خیلی خوب درآمده اند.
ارسال