قدم زنان میره ؛بدون اینکه هیچ هدفی داشته باشه یا بدونه که کجا داره میره...
فقط می دونه می خواد که بره
به میدون شهرداری میرسه؛ولی باز دلش آرام نمیشه...
از کنار جمعیتی که در خیابون سعدی مشغول اجرای نمایش بودن بی توجه عبور میکنه بدونِ اینکه حتی سرش رو بلند کنه؛
وقتی از کنار مردی که کلاه به سر داره و در حال و هوای خودش و فارغ از نگاه های اطراف، خودشه و سازش و جهان نت هاش،میگذره قدم هاشو رو آهسته تر برمیداره تا ثانیه ای بیشتر جریانِ ندایِ زیبایِ ویلون مرد نوازنده به درونش نفوذ کنه.
اما کم کم نوای موسیقی هم قطع میشه و دوباره جاشو به همهمه ی شهر میده.
همچنان بی هدف می ره و به مردمانی نگاه می کنه که در دوسوی خیابان در حال قدم زدنن و گهگاهی روی سکوهای پیاده راه میشینن و مشغول حرف زدن در مورد چیزهایی میشن که گفتنشون با نگفتنشون فرقی نمی کنه
اما
کی میگه برای رفتن باید هدفی داشت
کی میگه باید برای هر کاری دلیل داشت
گاهی باید بی دلیل و بی خبر رفت
حتی از خود
بیهوده سخن گفت از هر چیزی، هر جایی و...هر کسی
گاهی بیهوده گفتن و بی هدف رفتن هزار بار بهتره از....
نقد داستان : در کارگاه داستان کوچک این هفته اتفاقا اشاره به حذف برخی کلمات و حروف کردیم که کارکرد خاصی در متن ندارن و می تونن حذف بشن. اینجا دقیقا یک نمونه خوب داریم: "فقط می دونه می خواد که بره". در این جمله کلمه "که" قابل حذفه. اگر برش دارید هیچ لطمه ای به نوشته نمی خوره. گفته ایم که داستان کوچک داستان حذف است ولو به اندازه یک حرف چرا که همین حرف ها وقتی یکی یکی کنار هم جمع شوند می بینید چقدر حذفیات داشته ایم.
اما از این ها که بگذریم نکته قابل تامل در مورد نوشته شما مساله تکرار است. مدام این بی هدفی و بی هدف رفتن در نوشته تکرار شده در حالی که داستان کوچک داستان تکرار نیست. بر مبنای اصول این قالب خیلی ز بخش های نوشته باید حذف شوند. اما گاهی هم تکرار دلیل خود است. یعنی برای نشان دادن خود باید که به تکرار برسد. مثل صدای پژواک که اگر تکرار نشود دیگر پژواک و اکو نیست. داستان شما نیاز داشته تا مدام بر پیام خود صحه بگذارد پس این توجیه ای برای تکرار خود است. اما در نظر داشته باشید گاه می شود تکرار را به اشکال مختلف و غیرتکراری هم نشان داد. مثلاً آدم ها مختلفی که شما نشان داده اید گاه میتوانند بی هدف باشند در عین این که آدم های مختلفی هستند.
از طرف دیگر خوبه که بی هدفی را نشان داد تا توصیف کرد و گفت. قرار است داستان نشان دهد تا بگوید. امروزه خواننده باید ببیند و حس کند تا بشنود. داستان خیلی نباید روی پیام بچرخد چون متهم به شعاری بودن می شود؛ مثل جمله آخر متن شما. همه ی حرف ها و پیام ها را امروزه در قالب کنش های شخصیت ها نشان باید داد. حرف هایتان را تصویری کنید.