تفحص


تفحص
نویسنده : فاطمه عرب‌اسدی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

با قرآن شناختیمش! بعد از رفتن تانک، فقط قرآن جیبی‌اش سالم مانده بود.

نقد داستان : یک داستان در حوزه دفاع مقدس که مختصر و گویاست. حادثه و هیجان دارد چون با مرگ و شهادت همراه شده و با جنگ. احساس دارد چون از باقیماندن پیکر شهید در وضعیت نامناسبی خبر میدهد و مظلومیت او. نه اضافه دارد و نه چیزی کم. اندازه داستان برای چیزی که می خواسته بگوید کاملاً مناسب بوده است. عام بودن شخصیت هم خیلی خوب است چون چنین صحنه ای برای خیلی از شهدا می توانسته پیش بیاید و آمده.
تنها به نظر می رسد باید یک حرف "ش" به داستان اضافه می شد. به جای "قرآن" شاید "قرآنش" بهتر بود چرا که علامت مشخصه او همین قرآنی است که باید برای راوی آشنا بوده باشد. البته چون "شناختیمش" هم همین حرف را دارد و در خوانش سلاست را شاید دچار مشکل کند می شود از عبارت "با همان" در ابتدای جمله هم استفاده کرد "با همان قرآن شناختیمش".
چرا حالا فکر می کنیم "قرآن" به تنهایی کافی نیست چون در این حالت فعلی تصور می شود انگار تفألی به قرآن زده اند نه این که از روی قرآن در جیب شهید، او را بشناسند. در این داستان منظور از قرآن اصل کتابی بوده که در جیب شهید قرار داشته نه مراجعه به آیه ای از قرآن.حالا شما باید به نحوی این را مشخص تر برسانید مثلا حتی بنویسید "با قرآن در جیبش او را شناختیم". به هر حال این تنها نکته مورد بحث این داستان است که باید خودتان در موردش به تصمیم برسید.
در کل خیلی داستان زیبایی است.

نظرات

: سلام و سپاس بی‌کران استاد.

ارسال
تازه ها
نجمه جوادی

تولد

نجمه جوادی

بودن و نبودن

زهره باغستانی

امانت

زهره باغستانی

قرار عاشقی

زهره باغستانی

به نوبت

زهره باغستانی

خالی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی