هبوط


هبوط
نویسنده : مهرداد (روح اله)چیتگر
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

هبوط؛
بعد شام بود.
یک ساعتی تا خاموشی مانده بود.همهه ی مختصری به گوش می رسید.
صدای وکیل بند بلند شد.
+میناااااا....میناااااا....
گوشه ی صفحه ی کتاب را تا زد و کتاب را روی تخت گذاشت و با همان چالاکی همیشگی از تخت پایین پرید.
تا به کوپه ی وکیل بند برسد با چند نفری خوش و بش کرد.
تا به در بند برسد،وکیل بند در را باز کرده بود.
به این احضار شدن های گاه و بی گاه عادت داشت.
حتما باز می خواست نصیحت کند که حرف بزن تا شاید بشود کاری برایت کرد...
جلوی در بند  معاون افسر نگهبان منتظرش بود،کمی برایش غیر عادی جلوه کرد،چون همیشه مسیر منتهی به افسر نگهبانی را بدون بادیگارد گز می کرد!
صدای بسته شدن در،سکوت کریدور را شکست.
.
.
افسر نگهبان پشت میز فلزی قدیمی
نشسته بود و کارتابلی را بررسی می کرد،ستوان یکمی میانسال که بیشتر از سنش نشان می داد.موهای جو گندمی کوتاهش مثل همیشه مرتب بود.ریش اش تازه اصلاح شده بود با سبیل هایی مرتب و بلند که از موها و ریش اش سیاه تر بود.
در گوشه ی اتاق روی یک کابینت فلزی قدیمی یک قهوه ساز کهنه روشن بود.

وارد اتاق افسر نگهبان شد و بدون حرف روی صندلی نشست.افسر نگهبان به معاونش اشاره کرد که اتاق را ترک کند.
بلند شد و دوتا قهوه در فنجان های کهنه ای که با وسواس تمیز شده بودند ریخت.
یکی را جلویش گذاشت و با لحن متین و مودب همیشگی گفت:
+مثل همیشه بی شکر؟!
بدون اینکه منتظر جواب باشد،فنجان ها را پر کرد و پشت میز نشست.
قهوه اش را سر کشید و دوتا سیگار از پاکت درآورد.هر دو را روشن کرد.
با ولع پکی به سیگار  زد و گفت:
+اووو...فف...پوف..ففف...قهوه ت سرد نشه.

سرش را پایین انداخته بود.انگار به دمپایی دست دوز مشکی رنگش نگاه می کند.چشمان گود افتاده اش از پس دود غلیظ سیگار بی رمق نشان می داد.
دست از جویدن لب هایش برداشت و
بدون اینکه سرش را بالا بگیرد پکی به سیگار زد گفت:
_اونیکه می خوای آخر بگی اول بگو...

افسر نگهبان دوباره پک محکمی به سیگار زد و به صورتش خیره شد.
+اووففففف...پففف.ففف...
و پک محکم تری به سیگار زد.
انگار حرفش را با پک آخر به سیگار بلعید.

حالا دیگر یک بادیگارد لازم داشت.
کریدور خلوت و ساکت می نمود.چند لامپ کوچک کم نور به فاصله از سقف آویزان بود.
افسر نگهبان به چهار چوب در اتاقش تکیه داده بود و دور شدنش را به طرف زیر هشت تماشا می کرد.

نظرات

ارسال
تازه ها
مهرداد (روح اله)چیتگر

دایره

مهرداد (روح اله)چیتگر

هبوط

علی قاسمی

شنا

علی قاسمی

جوانمرگ

سید شهریار موسوی

چشم‌هایش

معظمه جهانشاهی

بزکوهی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی