پدر


پدر
نویسنده : آزاده میرزااحمدی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

اهل خانه را بغل به بغل دور سفره‌ی هفت‌سین، روی ایوان نشانده‌ام. مادر آتش‌گردان را تندوتند می‌چرخاند و بچه‌ها دست‌دردستِ هم، های‌و‌هوی‌کنان از روی آتش می‌پرند:«زردی من از تو....، سرخی تو از من....».

نگاهم از دور روی تک‌تک‌شان می‌چرخد.
نه! نمی‌شود که نمی‌شود. جای او خالی است.

نظرات

ارسال
تازه ها
صدیقه یوسفی باصری

برگ آخر

صدیقه یوسفی باصری

خواب عمیق

صدیقه یوسفی باصری

اغما

صدیقه یوسفی باصری

چاقوکش

سید حسین یادگارنژاد

آرزو

سید حسین یادگارنژاد

قاصدک

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی