مزد کارگر


مزد کارگر
نویسنده : حسین هادوی‌نیا
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

پشت دستهایش زخم شده بود. کارش که تمام شد پرید پایین: اینم از سیم خاردار. حالا سریع مزدم رو بدین تا عرقم خشک نشده. غرق خنده بودیم که خمپاره ای وسط فرق سرش پایین آمد.

نظرات

ارسال
تازه ها
سید شهریار موسوی

چشم‌هایش

معظمه جهانشاهی

بزکوهی

زهره باغستانی

حیدر

محمد حسین مرادپور

بار دار

اکرم جعفرآبادی

دختری که ...

حسین مجرد

بوی عید

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی