خودکرده را تدبیر نیست


خودکرده را تدبیر نیست
نویسنده : حسین هادوی‌نیا
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

تنها یک ماه فرصت داشتم برای راضی کردن طلبکارها. اولش به نظر زمان مناسبی می آمد اما روزها مثل برق و باد می گذشت و به شب عید نزدیک می شدیم. دقیق نمی دانستم که چقدر بدهی دارد. ولی حدود هشتصد تمن برآورد می شد. خودش که چیز زیادی بروز نمی داد. می گفت به آخر خط رسیده. از طلب خودم گذشتم وبا دوتا از بانک ها صحبت کردم تا مهلت کوتاهی بدهند. اما یکی از طلبکارها زیر بار نمی رفت. میگفت حسابش کهنه شده و به هیچ وجه کوتاه نمی آید. یک ماه، یک هفته، وحالا کمتر از بیست وچهار ساعت باید کاوه خودش را تحویل میداد. رفتم بهش سری بزنم. پریشان بود و مستاصل. شب عید و همه درتکاپوی خرید سفره هفت سین و کادوهای جورواجور بودند. همسر و دخترکوچکش را فرستاده بود پیش مادرش. یک ساک دستی کوچک کنار دستش بود. ازش پرسیدم حرفی، سوالی، تقاضایی... ؟ سرش را پایین انداخت و گفت: توی زندان اجازه ی شرط بندی می دن؟

نظرات

ارسال
تازه ها
سید شهریار موسوی

چشم‌هایش

معظمه جهانشاهی

بزکوهی

زهره باغستانی

حیدر

محمد حسین مرادپور

بار دار

اکرم جعفرآبادی

دختری که ...

حسین مجرد

بوی عید

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی