خدمتکار سابق خانه که زن چاق و دماغ گنده ای بود عاشق پسر صاحب خانه شده بود. یک روز که مطلع شد پسر با الینا دوستش به هم زده شماره اش را گرفت و وانمود کرد که خواهر الیناست و میخواهد راز مهمی را با او در میان بگذارد و بعد به او گفت که الینا مدتهاست که عاشق یک نفر دیگر شده و تمام مدت داشته به او خیانت می کرده. پسر که از صداقت زن به وجد آمد، کم کم شیفته ی او و خواهان ارتباط بیشتری با او شد. زن همانطور که ناز و عشوه می آمد از دیدار با پسر طفره می رفت و همزمان پول های همنگفتی از او می گرفت تا زمانی که قرار شد در کافه ی شهر باهم ملاقات کنند. پسر با دختر زیبایی روبرو شد که حس میکرد قبلا او را دیده. دختر تمام پولهایی که گرفته بود را خرج عمل زیبایی و ساکشن کرده بود.