در یاد او
نویسنده : آزاده میرزااحمدی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
گوش هیچکس بدهکار صدای مادربزرگ نیست که مثل یک موسیقی آرام از پس همهمهی دخترهایش پخش میشود.
میگوید:
"این مَرد آبروی منو برده. از سر ظهر رفته تو اتاق کپه مرگشو گذاشته بیرونم نمیاد."
با خودم فکر میکنم اگر گوشهی لبش را با حرصی که از دندانها بالا میآید تکه تکه نکند، شانس آوردهایم.
دوباره میگوید:
"از اون اولشم از مهمون خوشش نمیومد. محل نمیذاش که مهمون خجل شه و بره."
سرش را که به راست و چپ میجنباند، موهای سفیدش مثل تارهای ابریشم روی پیشانیاش میلرزند. تمام کودکیام را لای انگشتهای حنازدهاش سر کردهام.
نگاهش را باز به نگاهم میدوزد و میگوید:
"همه فک و فامیلامو همینجوری از خونهام فراری داد خیر ندیده."
مثل یک گربه روی پنجههایم از لای پوست تخمه و نارنگی و تن سنگین مادر و خالههایی که روی زمین ولو شدهاند میپرم و کنار صندلیاش جا خوش میکنم. میخواهم همیشه کنارش باشم.
میگوید:
"مریم ننهم میتونی بری راضیش کنی از اتاق بیاریش بیرون؟"
قند توی دلم آب میشود وقتی به من میگوید مریم ننهم.
همه را با تشری هل میدهم توی اتاق و دورتادور مینشینیم. آقاجون روی طاقچه از وسط دو شمعدانی سبز از داخل عکسش به رویم میخندد.
مادربزرگ با قدمهای ترسیده میآید و نزدیک در تکیهاش را به دیوار میدهد. هاج و واج به گوشهی اتاق و جای خالی آقاجان زل میزند.
دل توی دلم نیست. میترسم. میترسم نگاهم کند و اینبار به من نگوید مریم ننهم.
ارسال