گرفتن مچ اشتباهی


گرفتن مچ اشتباهی
نویسنده : محبوبه قائدی
امتیاز اعضاء : 6
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

معلم مستأصل وارد مغازه شد.
ـ جناب یه چاه باز کن بدین، از اون کار راه اندازاش.
بقال چپ چپ نگاه کرد:
«خجالت بکشید، از شما بعیده»
ـ واااالا نمی دووونم چی بگم، راستیتش از غذاهای سفتیه که خوردم.
بقال قهقهه ای زد.
ـ فک کردم شما هم مثل ای بچا می خوای دس ساز بسازی و چهارشنبه سوری را بترکونی.

نظرات

ارسال
تازه ها
صدیقه یوسفی باصری

برگ آخر

صدیقه یوسفی باصری

خواب عمیق

صدیقه یوسفی باصری

اغما

صدیقه یوسفی باصری

چاقوکش

سید حسین یادگارنژاد

آرزو

سید حسین یادگارنژاد

قاصدک

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی