معلم مستأصل وارد مغازه شد.
ـ جناب یه چاه باز کن بدین، از اون کار راه اندازاش.
بقال چپ چپ نگاه کرد:
«خجالت بکشید، از شما بعیده»
ـ واااالا نمی دووونم چی بگم، راستیتش از غذاهای سفتیه که خوردم.
بقال قهقهه ای زد.
ـ فک کردم شما هم مثل ای بچا می خوای دس ساز بسازی و چهارشنبه سوری را بترکونی.