صد و چهل روز


صد و چهل روز
نویسنده : آزاده میرزااحمدی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

بعد از رفتنش، مثل آویز سمجی به خاطرات او سنجاق شده و خیال کنده‌شدن ندارد. پنج ماهی را که باهم زندگی کرده بودند، مثل دیوانه‌ها عاشقش شده بود. هر شب در خواب از روی شوق هزاربار او را بوسیده و در آغوش گرفته بود. به عکسش خیره می‌شود، فکر می‌کند دل‌رباترین موجود عالم باشد. نگاهش می‌چرخد و روی نوشته‌ی زیر عکس قفل می‌شود، درد مثل خون از دریچه‌ی قلبش فواره می‌کند و می‌دود تا مغز سرش. آخر چرا؟
توقف رشد جنین در بیست هفتگی؟

نظرات

ارسال
تازه ها
مهرداد (روح اله)چیتگر

دایره

مهرداد (روح اله)چیتگر

هبوط

علی قاسمی

شنا

علی قاسمی

جوانمرگ

سید شهریار موسوی

چشم‌هایش

معظمه جهانشاهی

بزکوهی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی