اگر گاوآبستن میشد، میزایید و گوسالهاش ماده می شد، بعد از دو سال بابا، گاو را می فروخت و گوسالهاش را نگه میداشت ؛ آنوقت از پولش برایم دوچرخه میخرید ولی اگر نر میشد و نر را بعد از دو سال میفروخت حتما برای برادرم موتور می خرید.
من و برادرم در تلاشی مشترک موفق به گذراندن مرحله اول شدیم. گاو آبستن شد و من هر روز صبح میبردمش پشت کارخانه یخ و آب خنکی که از کارخانه بیرون میآمد میدادمش چون جمال از ننهاش شنیده بود که آب خنک و علف شیرین گوساله را ماده می کند. علف خشک را اول مزمزه میکردم و اگر شیرین بود میدام بخورد. پشت در آغل میخوابیدم و با هر ما سر دادنش عین مادر زائو خودم را بالای سرش میرساندم، بوسش میکردم و شکمش را نوازش میکردم و دلداریش می دادم. ولی برادرم هیچ کار برایش نمی کرد. گاو زایید و گوسالهاش ماده شد، به طبابت ننه جمال ایمان آوردم.
گوساله را همانطور که مادرم بچه خواهرم را تر و خشک می کرد مواظبت کردم، آنقدر که گاو از این محبت حرصش میگرفت و شاخ میانداخت زیر لنگم و پرتم میکرد آنطرف آغل. گوساله که دو ساله شد معامله تمام بود. رفتم پیش پدرم و قرار را یادش آوردم. پدر گفت: تو دیگر بزرگ شدهای و موتور نیازت است، بگذار گاو بچهدار شود و بزاید و اگر گوسالهاش نر شد برایت موتور میخرم.