بازی با توپ


بازی با توپ
نویسنده : زهرا مؤذنی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

به نام حضرت دوست

پسرک دوید و زیر توپ زد. توپ درجا نشست در آغوش مادر.
میل بافتنی از دستان مادر افتاد، نگاهی به توپ و بعد به پسرک کرد، چشمانش بارانی شد، صدای خنده‌های پسرک قطع و مضطرب در جای خود ایستاد:
_ب ببخشید، نمی.. اصلا نفهمیدم چ چطور اومد طرف ش شما...
مادر توپ را نوازش کرد، درست شبیه زمانی که در معراج، سرِ غلطیده در خاکِ پدر را نوازش کرده بود...

نظرات

ارسال
تازه ها
صدیقه یوسفی باصری

برگ آخر

صدیقه یوسفی باصری

خواب عمیق

صدیقه یوسفی باصری

اغما

صدیقه یوسفی باصری

چاقوکش

سید حسین یادگارنژاد

آرزو

سید حسین یادگارنژاد

قاصدک

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی