علیاکبر
نویسنده : زهرا غیاث آبادی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
پدر پیشانی جوانش را بوسید. روانهاش کرد به سوی زندگی.
شب شد، فرزند نیامد. پدر بارها تماس گرفت بیشتر از صد مرتبه. جوابی نگرفت.
برایش نوشت: "جان پدر کجاستی؟"
ارسال