فقط یه شب با من باش


فقط یه شب با من باش
نویسنده : سمانه قائینی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

ــ‌ کاپشن نوتو چرا نپوشیدی؟ مگه نگفتی عید بشه تنم می‌کنم.
ــ‌‌ مامانم پس داد به صابکارش
ــ مگه از اون گرفته بود؟
ــ آره. رفته بود واسه نظافت خونه‌شون. مامانم بهش گفته بود من دختر خوبیم و امسال روزه می‌گیرم، اونم واسم جایزه فرستاد.
ــ حالا چرا پس داد؟
ــآخه تو جیب کاپشن یه دسته تراول گذاشته بود!
ــ‌اینکه خیلی خوبه.
ـ‌ــ آخه مامانم می‌گفت نمی‌تونه این محبتش رو جبران کنه.

نظرات

ارسال
تازه ها
مهرداد (روح اله)چیتگر

دایره

مهرداد (روح اله)چیتگر

هبوط

علی قاسمی

شنا

علی قاسمی

جوانمرگ

سید شهریار موسوی

چشم‌هایش

معظمه جهانشاهی

بزکوهی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
رهاسادات عابدینی

اشک های صورتی

ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

علیرضا امینی

راست گفتم

زینب گلستانی

داستان کوچک

بیشتر
دات نت نیوک فارسی