انتظار
فرستنده : زهرا جعفری زاده
انتظار
چکمه های گلیم در پایم سنگینی می کند به بهانه ی مرتب کردن چادرم سبد پلاستکیم را بر زمین می گذارم و طبق عادت چند ماهه ام چشم می دوزم به تنها جاده ای که به شهر منتهی می شود.وقتی سرم را بر می گردانم سیب سرخی درون سبدم می درخشد
پاسخ پیام : داستان ها را در بخش "داستان های شما " بارگذاری کنید حتما نه اینجا.