بمب گِردِ کوچولو روی زمین افتاده بود کودک به دنبال توپ، بمب را شوت کرد....
سرش توی آخور خودش بند نبود تا اینکه گاوش زایید. شنیدم مثل آبخوردن نفلهاش کرده بود....
بهاری نامه داداش علیاکبر را از پستچی پیر گرفتم. نگاهی به نامه و نگاهی به عکس داداش روی دیوار کوچه ...
- چندبار بگم آشغال تو کوچه نریز بچه.کارگرای شهرداری که گناه نکردن. بچه خم شد تا پوست شکلات را از رو...
لبخند شیرین عجله داشتم و پیرزن معطل میکرد. -می خوای کمکتون کنم. ماسک زده و با شیشه الکل چرخید. ...
پیرمرد بشقابها را از همسرش میگرفت و آنها را خشک میکرد پیرزن گفت:« یعنی اگه تو اون تصادف کشته نمی...
دست برد و اینبار خودش یک پاکت از فالهایش بیرون کشید: نفس باد صبا ... بچه تر از آن بود که معنایش...
هر چهار نفر خوش حال بودند و می خندیدند، از همه بیشتر پسر بچه ای که به نظر می رسید تَه تَغاری خانو...