هر وقت اسما با خواهر ۸ ماهه اش اتل متل توتوله بازی می کرد اواز خنده ریسه می رفت. چند لحظه بعدبمبارا...
نمیخواهم مادر بشوم....
با چشمان پر از اشک، زل زدهبود به گلهای قالی: با تولد تو، مادرت سرِ زا رفت. اگه دوا و دکتری بود، حا...
:«اگه نزدیکتر بیای خودمو میندازم پایین.» نزدیکتر رفتم تا کبودی صورتش را نوازش کنم. او هم خودش را ...
نویسنده درصفحه فیس بوک خودنوشته بود:"ما درغزه یا شهید می شویم یا شاهد آزادی خود خواهیم شد. امروزهبه...
یکی از مهمانها گفت:«اون براش سمه بهش ندین.» اما من چند قاشق دیگر هم دادم. دکترها جوابش کرده بودند...
وقتی جنگ تمام شد،بیشتر اجسادی که دفن می کردند کودک بود!...
برای خواهرم که کیف نو می خریدند،دیگر کتابهایم را درنایلون دسته دار نمی گذاشتم....
از وقتی که پسرش مفقودالاثر شده،هر جا که می رودقاب عکسش را نشان می دهد!...