روی لبه بام نشسته بود، شهر زیرپایش بود. پرید، زیر پای شهر له شد....
بچهها نشسته بودند توی قایق وسط دریاچه و از آنجا برای مرد دست تکان میدادند. مرد تکیه زده بود به پش...
موقع پیشروی ،روی نقاط درگیر نقشه سرکشی کرد ژنرال سلیمانی همراه ملائک!...
به نام او که نظاره گر من است در همه حال شب محکم درآغوش می فشارمش چشم درچشمش می دوزم نمی خواهم نگاه...
با سرعت مجاز حرکت میکرد و به حقوق رانندههای دیگر احترام میگذاشت. قاتلی با جسدی در صندوق عقب ماشی...
_ یادته بانو! اولین بار که دیدمت، داشتم با همین دوربین عکس میگرفتم. بهار بود. امسالم میخوام عکس بگ...
پیرزن آرام و قرار نداشت. مدام به در نگاه میکرد. اگر حرمت همسایگی نبود، اصلا دلش نمیخواست به جشن عر...
نزدیک غروب بود. پسرک با لباس های کثیف زیر درخت بید مجنون پارک نشسته بود و به بازی بچهها نگاه میکر...
"کوچولو دیشب بابات کجا بود"؟ "سینه قبستون"! "کی گفت بابات سینه قبرستونه"؟ "مامانم دُفت". "به کی ...