چوپان بلاگر یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود، در روزگاران قدیم چوپان بلاگری در ر...
دخترک گل فروش با صدای ملایمی گفت:"آقا،آقا لااقل یه گل برای کسی که دوستش داری بخر؟" مرد یک شاخه گل س...
روز تولدش زمین سفید پوش شد. لیلا توی حیاط برایش کیک درست کرده بود. قابلمه رااز رویش برداشت _ببین...
زن آمد و صدای نوزاد خانه را پر کرد....
من آمدم. او رفت...
به نوبت ????..از خیابان فرعی و باریک میان خانهها به خیابان اصلی میرسد. سوز به صورتش سوزن میزند...
☆خارج از دید☆ _بیا از در پشتی بریم _اما بابا کتاب رمان بچه ها جلوی ویترینه! _می دونم دخت...
_☆خالی☆ با صدای پدر که تازه از جبهه برگشته بود دخترک بیدارشد. ساعتی را که برایش خرید بود را پشت س...
☆قرار عاشقی☆ گفت:« من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .» تعجب کرده بودیم سابقه نداشت در رانندگی ع...