قلبش دیگر توان این همه درد را نداشت. قطره هایی خونین که از قلبش به چشمانش راه یافته بودند، نشان دهند...
زائر خسته و کوفته توی زل آفتاب لبهی جدول نشست. سایهای رویش افتاد. مرد گفت: خستگی درکن برادر. نذر ...
تضادها در کنار یکدیگر زیبایی خاصی میآفرینند. ماه و خورشید، شب و روز و... مرگ و زندگی. عشق میان این...
موضوع انشاء} کرونا امد تا ثابت کند که علم بهتر از ثروت است ...
اَ .... ای .... اَ .... ای آفرین پسر قشنگم! دیدی گفتم اگه بگی یاعلی می تونی راه بری؟! ...
_چیه لیلی، سر جِنگی؟! _شنیدی عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد؟ همه ش زیر سر پوله مامان سوری. ...
نوزاد بالاخره گریه کرد. مادرش لبخند زد....
به جواب آزمایش ها و سپس به چشمان مادر نگاه کرد. انگار آخرین امیدش بود. لبخند زد و گفت:« من یه دکتر ب...
صدای رعدوبرق بهاری با صدای گریه و جیغ نوزاد درهم پیچید. مادر با عجله بغلش کرد. چشمانش را بست و اشک¬ه...