هنوز از ازدحام مقابل اسلحهفروشی در وحشت بود، که با قفسههای خالی سوپرمارکت مواجه شد. نگران پسرک سه...
پیرزن خنده کنان نوزاد را نشان جاسم داد و گفت: _ مبارکت باشه ننه شکل خودته جاسم به چشمهای خیس حلیمه...
بنام خدا #⃣ این خانه مرد دارد... زنگ خانه بصدا در آمد. دختر با ترس دکمه در بازکن را زد. تند کف...
درهای هواپیما که بسته شد عروسکش را محکم در آغوش کشید و رو به مادرش پرسید: فرشته ها چه شکلی اند؟؟؟ ...
در کلانتری تعهد داد کتک نزند .دیگر موجی هم نشود ....
کارگر کرونایی به اغمارفت .همراه ماسکی برایش پیدا نکرد ....
_ گریه نکن... اشکت میریزه رو چشمای من... گِلی شدم... _ دستبندم گم شده... دستبندمه میخوام _ بذار با...
ناامیدی مرگ است .اما سرطان خون امیدش را قطع کرد ....
زن، ترسان روی تخت دراز کشید و در حالی که ضربان قلبش را در گلو حس میکرد، دستها را به دو طرف باز ک...