زن باز هم لوستر جدید خرید . همسرش از زمان تصادف با تریلی ، فقط سقف را میبیند ....
کشیدم.چشمانم سیاهی رفت،باصدای جیغ پریدم،گیسوان طلایی دخترم در دستانم بود....
به نام خدا دو پسر بچه به سیب های یک درخت نگاه می کردند،هر دو آرزوی سیب خوردن از آن درخت را در دل دا...
ردیفِ لالههایِ قرمز و زرد، کنارِ سبزههایِ تر و تازه، هر عابری را به سمت خودش میکشاند، سبزیِ درختا...
بی تو بالاخره آمده بود. میخواستم دوباره دستهایم را دور گردنش حلقه کنم؛ گونههایش را ببوسم و بگویم«...
کارگرها کتابهای بسته بندی شده را از انبار بردند و توی وانت جا دادند. غبار توی هوا موج میزد. کتابها ه...
سیب مهربانی دو پسر بچه به سیب های یک درخت نگاه می کردند،در دلشان آرزوی خوردن سیب از درخت را کردند...
کووید۱۹:بی میزبانم،کسی مهمانم می کند؟...
عقربه ثانیه شمار، روی صفحه ساعت دیواری درجا می زند. یک نخ سیگار، در حال سوختن لبه میز عمود مانده. ب...