افتاده بود به جانش. پوستش را درید، استخوانهای دست و پایش را خم کرد، انگشتانش را به هم گره زد، چنگ ا...
به نام خدا متن این بود: _خوشبختی یعنی داوطلب برای نوش جان کردن واکسن پدر پَز . و عکسی که با دو...
زنش مجری بود. در طول روز خیلی کم میدیدش. وقتی دلتنگش میشد، تلویزیون را روشن میکرد....
خورد به سپر ماشین و با ضرب افتاد روی آسفالت. همهی زندگیاش مثل نوار فیلم از جلو چشمش گذشت. از ...
من .. امروز دقیقا سه روز است که خرابم، دلش را شکستم خیلی غر زد سرم که چه مرگم ست . کاش میشد بگوی...
به نام شایستۀ ستایش عطر یاسی که نیست دخترک دستی به موهای کوتاهش کشیده، در کمد آینهای را باز میکن...
کافه آمده بود داخل ، میشناختمش ، مشتری ام بود ، دست مادر مریضش را گرفته بود ، محکم هم گرفته بود ،...
به نام خدای جان نگاهی از سر وحشت، ترس و اضطراب به دیس برنج میاندازم، دانههای کشیده و چاق بادی ...
من. تو. صف انتظار سونوگرافی. تپش قلب. شکم برآمده. منشی. اسم من. روی تخت. دستگاه سونو. تشخیص غده...