در نقاشی، مینیمالیسم در آثار کازیمیر مالویچ (1935 - 1878) مطرح شد و در ادامه این مارسل دوشان (1968 - 1887) مجسمه ساز و نقاش شهیر فرانسوی بود که با آثار کلاژگونه خویش و آثاری که با ابزار و وسایل از پیش آماده سرهم شده بودند جرقههای رشد مینیمالیسم را سبب گردید. بعد از آنها مینیمالیسم در آثار یوزف آلبر (1976 - 1888) یکی از مدرسان مدرسه باهاوس نام خود را گستردهتر دید و در نهایت اد راینهارت (1967 - 1913) بود که مینیمالیسم را دارای قواعد و اصول فنی در هنر نقاشی کرد. راینهارت را نابترین مینیمالیست در حوزه نقاشی میدانند. وی همچنین با عناوینی چون مهمترین "هنرمند زمانه" و "خالق رادیکالترین هنر ها" شهرت داشته است. از دیگر چهرههای نامی عرصه نقاشی در این میانه میتوان به فرانک استلا (Frank Stella) نیز اشاره داشت. نقاش آمریکایی ساکن نیویورک که البته همچنان نیز در قید حیات است. استفاده از خطوط موازی و رنگهای صاف و ساده، اشکال تکراری هندسی و متداول در صنعت به انضمام محتوای معمول احساسی، خصیصههای آثار اوست. فرانک استلا یک شخصیت کلیدی و پیشرو در نقاشی مینیمال است و سخن معروفی نیز در باب سادگی مینیمالیستی دارد:" آنچه میبینی آن چیزی است که میبینی." سخن استلا با ماهیت و سرشت مینیمالیسم همخوانی بیشتری را به ظاهر داراست به این دلیل که مینیمالیسم، سادگی را در دستور کار خود دارد اما هر زمان سخن از سادگی مینیمالیستی به میان آمده منظور فرم بوده و نه محتوا چرا که هرگز نمیتوان جلوی محتوا و عمق آن را گرفت. فیالواقع محتوا را میزان و حد و بستی نیست. محتوا یک امر کیفی است و نه کمّی. قابل اندازهگیری نیست و لذا قابل تحدید نیز نمیباشد. بر این اساس منظور استلا چنین تعبیر میگردد که به دنبال چیزی خارج از همین اثر و بیش از همین حد و اندازه و شکل و رنگ مباش. به عبارت خیلی ساده، تمام اثر همین است که هست. در نقاشی مینیمال از سمبولیسم و محتوای احساسی پرهیز میشود و به جای آن تأکید بر مواد اثر معطوف میگردد. مینیمالیستها به دنبال قراردادن بیوگرافی در کار خود نیستند یا آن که بخواهند از استعاره در اثر خویش بهره بگیرند. هنر مینیمالیست یک مکتب نقاشی آبستره (abstract painting) است که در آن هر نوع تجربه شخصی در حد و مقیاس اندکی عرضه و ارائه شده است. در مجموع دو ویژگی بارز در نقاشی مینیمال وجود دارد که اولی همان سادگی است و دومی فقدان محتوای توصیفی (expressive content). در هنر مینیمالیسم، بیان و عرضه هنرمند مطرح نیست بلکه آنچه مد و مورد نظر است مدیوم اثر و مواد آن هستند. به عبارتی اثر نباید به چیزی غیر از خود اشاره داشته باشد. علت فقدان محتوای توصیفی، تضادی است که مینیمالیسم با هنر غالب زمان ورود خود داشت. در دهه 1950 حرکت غالب هنری در ایالات متحده اکسپرسیونیسم انتزاعی (Abstract Expressionism) بود و هنرمند از طریق این سبک به دنبال بیان احساسات شخصی خویش بر میآمد. مینیمالیسم، اکسپرسیونیسم انتزاعی را بسیار شخصی، تصنعی، غیرواقعی و ناملموس میدانست. نقاش مینیمالیست مخالف انعکاس بیان و توصیف شخصی خالق اثر بود. در نقاشی، آنان اعتقاد داشتند که اثر نباید به چیزی غیر از خود اشاره نماید. مینیمالیستهای نقاش، اثر را کاملاً ابژکتیو، غیرشخصی و غیرارجاعی (non-refrential) نسبت به بیرون میخواستند. ایشان در صدد بودند تا مخاطب به یک واکنش کاملاً ناب بصری برسد و اجازه یابد کیفیات ناب رنگ، فرم، شکل، و مواد سازنده را تجربه نماید. رنگ برای تعیین و مشخص ساختن فضای کار بود و نه برای بیان احساس. نقاش مینیمالیست در جستجوی تقدس زدایی از هنر (to demystify art) بود تا آن را به ماهیت بنیادین خود تقلیل دهد. حقیقت اثر در دو عنصر مدیوم و مواد آن خلاصه میشد. در مجموع مینیمالیسم در نقاشی، حرکتی بر علیه اکسپرسیونیم انتزاعی بود. اشکال دقیق هندسی، رنگهای سرد، و گاه صرفاً استفاده از تکرنگ از ویژگیهای این حرکت محسوب میگردد. دانلد جاد در مقالهای با عنوان "اشیای خاص" که در سال 1965 به چاپ رسید هنر مینیمال را حذف ارزشهای هنری درونی اروپا و معرفی نوع جدیدی از هنر آمریکایی دانسته است. جاد به دنبال این بود تا مرز میان نقاشی و مجسمهسازی را از میان بردارد و به عبارتی یک شیئی خاص خلق کند. او در صدد بود تا هر آن چه که به اثر شکل ترکیبی میدهد را حذف نماید و در این مسیر نسبت میان اجزاء را کنار میگذاشت تا شکل واحدتری بدست آید. او به جای نظم سلسله مراتبی و متوازن میان اجزاء، خواهان یکیشدن آنها بود. البته دانلد جاد از چهرههایی بود که اصطلاح مینیمالیسم را دوست نداشت و عبارت "ساختارهای اولیه"(Primary Structures) را بر این اصطلاح ترجیح میداد. بدین ترتیب بود که نقاش مینیمالیست در صدد برآمد تا موارد زیر را از روی بوم خود بزداید: - ترکیب - پیچیدگی فرم - مضامین - تداعیهای استعارهای و نمادگرایی - استعلای معنوی - تداعی یا ارجاعات بیرونی - معنا و احساس - عناصر آثار سنتی - هر نشانهای که حکایت از خالق اثر داشته باشد. ترکیب و پیچیدگی عناصری هستند که مربوط به درون اثر میشوند. اینها هر آن چیزی است که به سادگی بیشتری شاید بتوان کنار نهاد. اما مابقی بحثها گاه ذهنیاند و گاه به سوژه و گاه به باورهای خالق اثر باز میگردند. به عبارتی اینها بیرون از اثر قرار میگیرند. هر آنچه بیرون از اثر است الحاقی فرض شده و در مینیمالیسم از الحاقات پرهیز میشود. در نقطه مقابل موارد بالا، هنرمند مینیمالیست به دنبال موارد زیر برآمد: - شکل هندسی واحد و ساده - پالتهای تکرنگ از رنگهای اصلی - استفاده از مواد آماده این موارد بر خلاف موارد بالا به دنبال سادهتر کردن اثر و مضمون و نیز عدم استفاده از ملحقات و ضمائم بوده است. چنین رویکردی در جهت تقلیل عناصرِ به کار رفته در تمام جوانب درون و بیرون اثر برآمده و در نهایت موجزترینِ ساخته را بدست میدهد.