رستوران


رستوران
نویسنده : محمد قریشی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

پول سه پرس غذا را حساب کرد و از ما خداحافظی کرد. در حالی که به زور جلوی خنده هایمان را گرفته بودیم جوابش را دادیدیم. آخر با آن قیافه‌ی لاغرش چطور سه پرس غذا را خورده بود . و سپس نشستیم دور میز و شاممان را خوردیم...

-ببخشید آقا! این صورتحساب ما رو میارید؟
+مال شما رو حساب کردن.

نظرات

ارسال
تازه ها
سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

لیلا طاهری نژاد

کادوی تولد

فرزانه فراهانی

اربا اربا

مونا سادات خضرائی

معجزه

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی