سیاه بازی
نویسنده : سمیرا اسمعیل زاده سعیدلو
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
گفت:آقا اگر اذیت میشوید.چرا از ته نمیزنید؟
دستی به ریش هایش کشید و صورتش را خاراند و گفت:هرچیزی به وقتش برای رای اوردن فعلا به اینها نیاز دارم.
نزدیک مسجد که شدند.عطرحرمی به خود زد یقه ی پیراهنش را محکم بست.تسبیح بدست برای سخنرانی وارد مسجد شد.
ارسال