اینجا دیگر امن است
نویسنده : سمیرا اسمعیل زاده سعیدلو
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
مریم تا آتش سوزی کلیسا را دید،ترسید.عیسی را محکمتر در آغوش فشرد.پا تند کرد تا خودش را به بیمارستان برساند.عیسای شش ماهه نزدیک بیمارستان المعمدانی چشمهایش را باز کرد و به روی مادر لبخند زد و دوباره چشمهایش را بست.مریم دست های کوچکش را بوسید و گفت:کوچک دلبندم،با خیالی آسوده بخواب اینجا دیگر امن است،نه آتشی میبینی ،نه دودی،و نه ...حرفش را تمام نکرده بود،که بیمارستان شهر در میان آتش،دود،انفجار ناپدید شد.
ارسال