زبان چشم


زبان چشم
نویسنده : گیتی قاسم زاده
امتیاز اعضاء : 44
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

پیاده که شد، دستانش را مشت کرد. چهره اش حرفی برای گفتن نداشت اما چشمانش چرا! چشم ها همیشه حرفی برای گفتن دارند،به خصوص وقتی که قرمز قرمزند!
جرثقیل پایین که آمد، دستانش هنوز مشت بود اما زبان چشمانش از حلقوم بیرون کشیده شده بود!

نظرات

ارسال
تازه ها
سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

لیلا طاهری نژاد

کادوی تولد

فرزانه فراهانی

اربا اربا

مونا سادات خضرائی

معجزه

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی