شیرینی


شیرینی
نویسنده : حسن حبیبی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

از تمام شیرینی ها امتحان میکرد و از پدرش خواست تا از هر کدام آنها برایش بخرد. پدر بی چون و چرا و با خوشرویی پذیرفت. مشغول خوردن شیرینی بود که صدایی گفت: علی، علی! پاشو. وقت خوابیدن نیست. بریم هزارتا کار داریم.
علی چشمانش را باز کرد و خود را روی صندلی روبروی یک قنادی دید. درون قنادی پدر و پسری مشغول خرید کیک تولد بودند.
بسته فال هایش را برداشت و به سمت چهارراه رفت..!

نظرات

ارسال
تازه ها
سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

لیلا طاهری نژاد

کادوی تولد

فرزانه فراهانی

اربا اربا

مونا سادات خضرائی

معجزه

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی