شلیک
نویسنده : محمد مهدی شعبان دوست
امتیاز اعضاء : 5
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
آنها حرفی برای گفتن به هم نداشتند. یکی از آنها خشاب هفت تیر را چرخاند و لوله تفنگ را در دهانش گذاشت. آب دهانش را قورت داد و دستش را روی ماشه گذاشت. چشمانش را بست و ماشه را کشید. تیری شلیک نشد. نفس عمیقی کشید و اسلحه را به نفر رو به رویش داد.
ارسال