شب
نویسنده : زهرا جعفری زاده
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
به نام او که نظاره گر من است در همه حال
شب
محکم درآغوش می فشارمش چشم درچشمش می دوزم نمی خواهم نگاهم را از چشمانش بگیرم تنها لحظه ای پلک هایم سنگینی می کند و روی هم می افتد. وقتی چشمانم را دوباره باز می کنم با آغوشی خالی در رخت خوابی سفید که گوشه ای از آن با مداد رنگی خط خطی شده به خود پیچیده ام
نویسنده : زهرا جعفری زاده
ارسال