... 2


... 2
نویسنده : فاطمه نور محمدی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

بادست لرزان سنگ را به سرباز اسرائیلی پرتاب کرد.به عکس توی دستش خیره شد وگفت: اگه بابا سردارم بود از ترس میمردین "
سنگ هایش تمام شدند.تصویر حاج قاسم کنار جسم خونینش افتاده بود.

نظرات

ارسال
تازه ها
سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

لیلا طاهری نژاد

کادوی تولد

فرزانه فراهانی

اربا اربا

مونا سادات خضرائی

معجزه

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی