نقد داستان : خوب شروع کرده اید. یک شروع ناگهانی که به چشم می آید چون با فریاد و دعوا همراه شده. از حرف های زن متوجه می شویم که ماجرا هم چیست. معمولاً بخث ول کردن و رفتن یک بحث خانوادگی است. تا اینجا خوب جلو رفته اید اما از این به بعد به جایی نمی رسیم و در همان نقطه متوقف می شویم. معمولاً بدنه داستان کوچک به حدی نیست که بشود در مورد آن بحث کرد. گاه فقط دو بخش گشایش و پایان بندی حتی وجود دارند بدون آن که بدنه ای داستان داشته باشد. اینجا هم شاید حضور دخترک را بشود بدنه داستان دانست اما چه آن را بدنه بدانیم و چه پایان بندی در هر حال متاسفانه نه بدنه خوبی داریم و نه پایان بندی خوبی. اصطلاحی در مورد پایان داستن وجود دارد که می گوید بایست صدای بسته شدن در را شنید. ما صدای بسته شدن در را نمی شنویم. داستان به چه و کجا تمام شده است؟ نتیجه دعوا چه شده؟ انتظاری که مقدمه و گشایش در خواننده ایجاد می کند را فراموش نکنید. زنی دارد اعتراض می کند و بعد دست بچه اش را می گیرد و می رود. خوب حالا چه؟ گره داستان چه می شود؟ تمرکز مضمونی داستان بر روی چیست؟ بر روی نقش دخترک و مظلومیت او؟ یا بر روی زن و مشکل او با شوهرش؟
این نوشته تنها گشایش متن شما حساب می شود. هنوز باید داستان را ادامه دهید.