مادری که اسلحه نداشت
نویسنده : عطیه ساکنی
امتیاز اعضاء : 6
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
هنوز از ازدحام مقابل اسلحهفروشی در وحشت بود، که با قفسههای خالی سوپرمارکت مواجه شد.
نگران پسرک سهسالهاش بود، نمیخواست یک تار مو از سرش کم شود. تصمیم گرفت خود را به صف خریداران اسلحه برساند.
چند روز بعد، روزنامهها نوشتند: «اعضای کودک سهسالهای که به اشتباه، به سر خودش شلیک کرده بود، به کودک دیگری اهدا شد.»
نقد داستان : سلام. موضوع داستان قابل اعتناست. باید به تبعات برخی جریانات اجتماعی حتماً پرداخت و این داستان از این لحاظ می تواند مورد توجه باشد. این اتفاق که در متن شما به وقوع پیوسته در اوایل انقلاب برای خیلی ها پیش آمد. زمانی که اسلحه راحت در دسترس مردم بود و خیلی به طرز کار آن آشنا نبودند و در عین حال به شیوه حفظ و دورنگه داشتن آن از دسترس کودکان هم توجه نمی کردند و خیلی از افراد خانواده ها به همین سبب یا کشته شده و یا دچارمعلولیت شدند.
علی ایحال آن چه مهمتر از سوژه است نحوه پرداخت سوژه و چگونگی نشان دادن آن است، آن هم بر مبنای اصول داستان کوچک. اصول اولیه از کوتاهی و سادگی وعدم اطاله می گویند. برای پرهیز ازعدم اطاله باید تمرکز را روی صحنه و ایده حفظ کرد. در سطر اول، جمله آغازین با توجه به کلیت موضوع داستان خوب و مرتبط است به خصوص که از همان ابتدا به سمت خطر و حادثه می رود و چنین شروعی برای یک داستان خیلی خوب است. حادثه و هیجان و هراس در جمله اول شما دیده و حس می شوند.
اما جمله دوم تمرکز را برهم می زند. از اسلحه به سمت غذا می روید. شاید تا این جا اشکالی نداشته باشد چرا که تصور می شود رابطه ای میان غذا و اسلحه در ادامه قرار است شکل بگیرد. اما وقتی به بقیه داستان می رسیم می بینیم آن رابطه ای که باید شکل نمی گیرد و در اصل جمله مربوط به سوپرمارکت کاملاً اطاله می شود به خصوص که هدف از رفتن به سمت صف خرید اسلحه در امان نگاه داشتن پسر آن فرد است نه به دست آوردن غذا. خواننده چنین استنباط می کند که برای حفظ جان خودشان ناگزیر اسلحه تهیه می کنند پس مساله غذا چه ربطی به این دارد؟ البته می دانم که در ذهن شما شاید منطقی برای ارتباط میان همه این ها شکل گرفته و من هم می توانم منطق مورد نظر را بسازم اما وقتی ایده ای تبدیل به متن می شود این منطق باید در لابلای جملات متن باشد و نه در ذهن نویسنده.
از طرفی اگر داستان را از خط دوم آغاز کنیم :"نگران پسرک..." هیچ خدشه ای به مابقی داستان در ادامه وارد نخواهد آمد. پس واقعا جملات قبل از آن و به خصوص مساله غذا، اطاله هستند.
به نظر از همین جا شروع کنید و هر چه لازم باشد را همین شروع هم می رساند. جمله "نمی خواست یک تار مو از سرش کم بشود" هم اضافی است. وقتی نگران اوست و به همین خاطر اسلحه می خرد این را می فهمیم لذا بیان آن نوعی تکرار مضمون پنهان است. حتی جمله "تصمیم گرفت..." هم می تواند موجزتر شود. "خود را به صف خریداران اسلحه رساند". قانون دیگر داستان کوچک این است که وقتی مضمونی را می شود کوتاه تر گفت باید که کوتاه تر بگوئید. با توجه به ادامه داتسان و پایان بندی به نظر می شود آن جمله را بدین شکل موجز کرد.
از خوبی نوشته شما پایان بندی آن است. من متون دارای تنوع را دوست دارم. متونی که فقط توصیف نیستند. یا دیالوگ دارند و یا به نوعی متن را از شکل توصیف صرف خارج کرده اند. پایان بندی شما به خاطر تکه خبر استفاده شده خیلی خوب درآمده.
آنچه متن شما را به داستان کوچک نزدیک می کند عام بودن شخصیت های داستان شماست. هیچ اسم خاصی نداریم و عام بودن شخصیت ها از دیگر ویژگی های داستان کوچک به خصوص داستان کوچک ایرانی است.
نام داستان هم برای این نوع داستانی غریب است (به سبب بلند بودن آن) اما مهمتر از بلند بودن خیلی با نقطه کانونی داستان شما و پیام آن همخوانی ندارد.
در نهایت داستان خوب شما می تواند این شکلی باشد:
نگران پسرک سهسالهاش بود، خود را به صف خریداران اسلحه رساند.
چند روز بعد، روزنامهها نوشتند: «اعضای کودک سهسالهای که به اشتباه، به سر خودش شلیک کرده بود، به کودک دیگری اهدا شد.»
عطیه ساکنی : سلام. خیلی ممنونم استاد، بابت وقتی که گذاشتید و نکات ارزشمندی که فرمودید.
من در واقع یک ماه پیش که خبر شلیک اشتباهی یک کودک سهساله امریکایی به سر خودش رو شنیدم، چون با شرایط کرونا و جریان سوپرمارکتهای خالی و صفهای طولانی اسلحهفروشیها در امریکا همزمان بود؛ این ایده به ذهنم رسید که این خبر رو به شرایط بوجود اومده بخاطر کرونا ربط بدم؛ و درباره مادری بنویسم که با دیدن صفهای طولانی اسلحه فروشی و سوپرمارکتهای خالی در روزهای کرونایی، از ترس قحطی و جنگ و درگیری احتمالی تصمیم میگیره برای محافظت از جان فرزندش، به صف خرید اسلحه بپیونده... که بعد همون تفنگ، اشتباهی جان فرزندش رو میگیره. که خب با توجه به توضیحات و نکاتی که شما فرمودید، نتونستم این رو در لابلای جملات متن بیارم.
با توجه به بازنویسیای که در پایان فرمودید، آیا الان میشه عنوان این داستانک رو طوری انتخاب کنم که گویای منظورم (ارتباط خرید اسلحه با کرونا) باشه؟ یا بهتره که منظورم رو در متن جا بدم؟
احسان عباسلو : سلام مجدد، در نوشته اول نیز نشانه صریحی وجود ندارد بلکه بافت و بستر فعلی خوادث و جهان است که کمک می کند ما بفهمیم این داستان در زمانه کرونا نوشته شده. نشانه های خالی بودن فروشگاه ها و صف اسلحه و اخبار این موارد که دیده و خوانده ایم به ما کمک کرده آن را به کرونا ربط دهیم وگرنه هیچ اسم و نشانه مستقیمی نداریم. پس همان گونه که در آن شرایط خواننده زمینه داستان و ایده اصلی آن را می فهمید ممکن است ایده کرونایی همین داستان را هم بفهمد. جدای از این اگر این داستان در مجموعه داستانی کرونایی بیاید و یا در جایی چاپ شود که ذهنیت کرونا از قبل وجود داشته باشد نیازی به اسم خاصی که به این ویروس ربط پیدا کند ندارد.
اما اگر در چنین مجموعه و پیش زمینه ای چاپ نمی شود که خواننده بتواند آن را به کرونا ربط دهد بله نیاز به اسمی دارید که خواننده را به سمت ایده اصلی هدایت کند.
در مجموع بهتر است این کار انجام شود یعنی اسمی کرونا محور برای آن انتخاب کنید. استفاده از اسم بهتر از قرار دادن آن در متن است چرا که اسم هم در انتقال ایده مشارکت داشته و بیهوده نوشته نشده است. بماند که محتوای اصلاح شده جایی برای کم یا زیاد شدن ندارد.
ارسال