مِهری دیگر
نویسنده : مولود توکلی
امتیاز اعضاء : 10
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
پرتابم که کردند، گفتند حتما زانو میزند و ضجه میکشد. در آغوشم کشید. بوسید و با تمام توان به جلوی پایشان انداخت.
این آخرین مادرانهاش بود.
نقد داستان : این داستان در اصل یک داستان عاشورایی است و به سرگذشت وهب بن عبدالله و ام وهب مادر او باز می گردد. زمانی که دشمن سربریده وهب را به سمت لشگریان امام پرتاب می کند و مادر او یعنی ام وهب آن را دوباره به سمت دشمن انداخته و می گوید آنچه را در راه خدا دادیم پس نمی گیریم. اما مشکل این داستان این است که نشانه های کافی و متقن برای چنین ارجاعی ندارد. خواننده عادی ادبیات نمی تواند اصل قضیه را بفهمد. می گویند یک داستان نباید به بیرون از خود ارجاع پیدا کند اما ضمن مخالفت با این گفته اعتقاد دارم که برای تعمیق معنایی باید از این ترفندها استفاده کرد. ضمن آن که یک قاعده در کوچک نویسی وجود دارد که رندانه از نوشته ها و داستان های بیرونی برای بخش هایی که خودش نمی خواهد بگوید استفاده می کند. مثلا اگر نام شخصیت هایی را رستم و سهراب بگذارد از ماجرای شاهنامه به نفع خود استفاده کرده و دیگر نیازی ندارد دباره در داستان آن را خلق کند بلکه با همین اشاره به اسامی این دو شخصیت ماجرای آن ها را در داستان خود می تواند مصادره نماید. منتها همان گونه که ملاحظه می شود این دو اسم به حد کافی گویای آن ماجرا هستند به خصوص وقتی کنار هم می نشینند. اما در این داستان هیچ نشانه مشخصی وجود ندارد. خیلی سخت بتوان مرجع اشاره و ارجاع را مشخص نمود. باید نشانه ها مشخص تر باشند. یادتان باشد که گفته بودم در داستان کوچک کلمات به مانند تابلوهای راهنمایی رانندگی عمل می کنند. اگر قرار است مسافر ما به مقصد برسد این تابلوها باید گویه و مشخص بوده و در نقاط درست متن کار گذاشته شده باشند. در این جا این که راوی سر وهب است چیزی نیست که راحت فهمیده شود آن هم از سوی خواننده غیرتخصصی و حتی شاید تخصصی.
: متشکرم استاد گرامی که مثل همیشه لطف کردید و با بررسی دقیق، راهنماییام فرمودید. در پناه مهر همیشگی پروردگار باشید.
ارسال